سروشسروش، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

بزرگ شدن پسرمان

با خبری از وجود فرشته کوچولو

1391/2/16 17:48
317 بازدید
اشتراک گذاری
  • سلام به پسرم می خوام از روزی بگم که تازه متوجه شدم یه فرشته کوچولو تو دلمه روز قبلش یه اتفاق عجیب و باورنکردنی برام افتاد روز جمعه بود و با بابایی رفته بودیم خرید شهروند دیگه دیر رسیدیم خونه و فرصت اینکه غذایی بپزم رو نداشتم برا همینم چند تکه گوشت انداختم توی زودپزو اومدم نشستم به مامانی تلفن زدم داشتیم راجب قیمتها صحبت میکردیم که یکهو صدای انفجاری شنیدیم اول نفهمیدیم که چی شده اما بعدش که برگشتم دیدم آشپزخانه خونه خودمون بوده که منفجر شده اینقدر شوکه شده بودم که تلفن همونجوری قطع کردم نفسم بالا نمی اومد از ترس اون شب با همه خستگی مان دو سه ساعتی مشغول تمیز کردن خورده شیشه های هود که همه خونه پر شده بود شدیم اون شب با همه خستگیاش گذشت فردا صبحش که بیدار شدم یعنی دقیقاً 8 بهمن سال 90 متوجه شدم که خدا یه فرشته کوچولو بهم داده اما خیلی ترسیده بودم بغضم گرفته بود باورم نمی شد با گریه پیش بابایی رفتم و بهش گفتم اون بنده خدا هم که از خواب پریده بود شوکه شده بود و توی اون لحظه سعی میکرد فقط من را آرام کند تمام زندگی 25 سالم مثل فیلم از جلوی چشمام گذشت از این ترسیده بودم که آیا لیاقتش را دارم چون یکهو بار سنگینیو رو دوشم احساس کردم اونموقع نمی دونستم از پس این وظیفه بر می آیم یا نه رفتم خیلی روز سنگینی برام بود چون هر پدرو مادری دوست داره فرزندش بهترین بشه بهترین توی دنیا همون روز رفتم آزمایشگاه تا از همه چی مطمئن بشم اونم روز تو حال خودم نبودم اصلا سر کار حواسم به هیچی نبود هم خوشحال بودم هم ... نمی دونستم وارد راه خوبی شده ام یا نه دو دلی بدی بود جواب آزمایشو بابایی گرفت و بهم تلفنی خبر داد خبر از این که تو بودی تو وجود داشتی خدا خواسته بود که باشی می ترسیدم چون هیچی بلد نبودم نمیدونستم باید چی کار کنم بعد الظهر همان روز رفتم دکتر و دکتر هم سریع منو فرستاد سونوگرافی نتیجش این بود yalk salk و کیسه زرد هنوز تشکیل نشده معنی اینارو نمی دونستم اینقدر اینترنت و زیرو رو کردم تا فهمیدم معنیش این میشد که هنوز جفت تشکیل نشده و نیاز به زمان داره یعنی دکتره الکی منو فرستاده بود سونوگرافی بعدش متوجه شدم که تا حدود یک ماهه دیگه باید صبر کنم تا از وجود قلب قشنگت مطمئن شن من و بابایی هم تصمیم گرفتیم به هیچکس هیچی نگیم ولی من به اولین کسی که گفتم خالم بود چون واقعاً دوسش دارم و اون برای من یه الگو بوده همیشه و تنها کسی بوده که همیشه از من حمایت کرده
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (4)

عمه زهرا
16 اردیبهشت 91 23:03
به نام خدا سلام تبريك ميگم بهت و ممنون از اينكه لايقم دونستي و وبلاگت را بهم معرفي كردي عمه الهي قربونش بره ....
عمه زهرا
16 اردیبهشت 91 23:04
يه بار ديگه سلام وبلاگمو ببين و نظرتو بگو http://madarkoosha.persianblog.ir/
عمه جون
17 اردیبهشت 91 11:00
سلام عزيزم براي وبلاگ قشنگتون ميتوني يه آهنگ هم بذاري ... از اينجا http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=73064&categoryID=13378
ب
20 اردیبهشت 91 20:06
خیلی قشنگ بود