سروشسروش، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

بزرگ شدن پسرمان

14 ماهگی

به همین سرعت 2 ماه از تولدت گذشت این روزها که شیرین ترن انگار قراره خیلی زود بگذرن و جاشونو به خاطره ها بدن تو این ماه خیلی اتفاق یا حرکت تازه ای نبود برای همین بیشتر با عکس کارات را نشان میدهم اینجا یه امامزاده در لواسا ن بود که خیلی جالب بود و این فردای تاسوعا و عاشورا است و ما به دلیل بارندگی توی هیچ هیاتی نبودیم و بهتره اعتقادات قلبی باشند اولین امامزاده رفتنت اینم از الو کردنات که تلفن را برمیداری و کل خانه راه میری و حرف میزنی آخه جالب قضیه اینه که من که خیلی با تلفن حرف نمیزنم که تو اینطوری میکنی تازشم یه کاره جدیدی هم که میکنی تلفنو با شونت میگیری که دستت آزاد باشه زمانیه که استفاده صحیح از لبتاپ میکنی که زمان...
9 دی 1392

15 ماهگی سروش

سروشی داری هی بزرگتر میشی و شیطون تر تو این ماهی که گذشت یعنی آذر کلی اتفاقات بود یکیش این بود که سومین سفرت را رفتی خیلی سفر خوبی بود اما به دلیل خستگیت و سرمایی که در تهران بود کار دست خودت دادی و سرما خوردی یکروز بعد از سفر تب کردی و تبت یکروز طول کشید بعد از آن همش نق میزدی و لب به غذا نمیزدی تا 3 الی 4 روز بهد سرفه هایت شروع شد که معلوم بود سینه ات حسابی چرکی شده که بردیمت دکتر و برایت آنتی بیوتیک تجویز کرد بعد از چند روز بهتر شدی و سرحال و شدی سروش سابق آخه حتی حال راه رفتن هم نداشتی و بعد از اینکه تو کمی بهتر شدی من مریض شدم که واقعا مریضی سختی بود که هنوز باهاش درگیرم تو کل مریضی هات به نظرم این سخت ترین مریضی تو بود به هر حال امیدوا...
8 دی 1392

13 ماهگی

وای پسری خیلی بامزه شدی بعد یکسال کارایی که یاد میگیری خیلی بیشترن و بعد از چندین بار تکرار آن را یاد میگیری وقتی بهت میگم پات کو پاتو میاری بالا معنی بالا را هم فهمیدی وقتی میگم دستها بالا دستات را میبری بالا یه کار بامزه هم خودت از تلویزیون یاد گرفتی وقتی میگم بیمبالا بامبا ادای پهلوان پمبه را در میاری و دستات را تند تند تکون میدی بازی های مورد علاقه این ماهت یکی مکغب هات است که اگه تلاش کنی تا چهار تا را هم روی هم میچینی و پشتکارت در این زمینه بالاست اسم مکعب هات رو به یک دو سه چهار میشناسی چون از بس گفتم یک بعدی دو و... البته بامزه داستان اینه که خودت هم حالاتی از این اعداد را میگی و انگار واقعا داری میشماری . یه وسیله برای نقاشی داری ...
12 آبان 1392

تولد سروش

بعد از کلی تاخیر بایه عالمه خبر از مهر ماه اومدم مهمتر از همه اینکه تولد یکسالگیت به خوبی و خوشی برگزار شد و یه خاطره قشنگ شد تو دو تا تولد داشتی یکی 5 مهر که با حضور دوستان بود و دیگری 12 مهر که با حضور خانواده بابایی تو خانه هم که یکهفته ای تولدت برپا بود چون همه تزئینات سر جاشون بودند و فقط باد بادکنک ها هی کم میشدند عروسی 7 شبانه روز شنیده بودیم اما تولد 7 شبانه روز..... دیگه چیکار میشد کرد تولد یکسالگی بود دیگه ایده تم تولد از بابات بودو وبقیه طراحی ها هم کار من البته خیلی از دوستان کمک کردند از جمله خاله فریبا عمو علی و .... بلاخره هر کی یه آستینی بالا زده بود بقیه را با عکس ببینید . ریسه تولد ریسه عکس و اسم از مهمانه...
9 آبان 1392

وایسادن مستقل

در تاریخ 92/08/05 تلاش کردی که مستقل از روی زمین بلند شی و دو تا دستت را گذاشتی زمین و بلند شدی ایستادی مثل وزنه بردارها بعد دوباره دو قدم راه رفتی و افتادی و دوباره دستات رو گذاشتی و بلند شدی فدای اون تلاشت ...
9 آبان 1392

راه رفتن سروشی

نمیدونم تاریخ راه رفتنت را چه روزی ثبت کنم چون قبلا هم پیش آمده بود که یکی دو قدمی راه بری اما در روز 92/07/21  پنج شش قدمی راه رفتی و تا امروز که 9 آبان هست جسته گریخته هر موقع که میلت بکشه مبل را ول میکنی و تا تلویزیون میری جمعا 17 قدمی میشه اما هنوز چهر دست و پا را ترجیح میدی تازی بعضی وقتها هوس فوتبال هم داری با یه پات توپت را میزنی و دوباره میری که توپت را بزنی اما نمیدونم کی فقط میخوای که راه بری ...
9 آبان 1392

باز هم مریضی

پسری هر چی تو سال اول زندگیت مریض نشدی بعدش حسابی جبران کردی روز 92/07/24 که عید قربان بود رفته بودیم خانه مامانی و شب را آنجا بودیم و فرداش هم رفتیم دیدن یک نی نی تازه به دنیا اومده تو هم که همه تنظیمات خواب و غذات بهم خورده بود حسابی بد اخلاق شده بودی و جمعه آب ریزش بینیت با اسهال شروع شد کل تابستان نذاشتم اسهال بشی حالا اول سرما خیلی اذیت شدی من که مجبور بودم هر 5 دقیقه یکبار پوشکت را عوض کنم و به خاطر اینکه آب بدنت کم نشه مدام با هر ترفندی بهت آب و او ار اس دادم فقط یکبار یه نیم ساعتی ازت غافل شدیم و پوشکت موند اینقدر بد سوخته بودی که نگو آب که بهت خورد جیغ هایی کشیدی که نگو دلمون ریش شد به خدا تازه یه چند روزیه که بینیت باز باز شده و خل...
9 آبان 1392

تب بعد از واکسن

پسری بعد از 8 روز  بعد از واکسنت تب تو شروع شد که از علائم واکسن هفته قبلت بود این واکسن به نظرم تو رو بیشتر از واکسن های دیگه اذیت کرد چون سر واکسن های دیگه اینقدر تب نکردی
22 مهر 1392