سروشسروش، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

بزرگ شدن پسرمان

19 ماهکی سروش

ماه اردیبهشت هم خیلی زود گذشت فقط در این ماه یه چکاپ شدی که یک مقدار دور سرت از خط منحنی بیشتر شده بود و دکترت احتمال کمبود ویتامین د و آفتاب را داده بود که کار من شده بود هر یه روز درمیون ببرمت بیرون خانه که آفتاب بخوری و قرار شد که بعد از یکماه چکاپ بشی خیلی نگرانت شدیم دهه آخر اردیبهشت هم دوباره به شمال رفتیم و در این مدت دو کلمه بابا و آب را به صورت واضح بیان کردی و پدرت را بابا صدا میکردی و همینطور پدر بزرگت را
4 تير 1393

18 ماهگی سروش

امسال دومین عید نوروزی بود که تو در کنار سفره هفت سین با ما بودی کل 14 روز عید که شمال بودیم و تو حسابی بهت خوش گذشت و کلی کنار ساحل بازی کردی البته توی فروردین یکبار دیگر هم سفری به شمال داشتی دیگه بچه شمالی شدی . در تاریخ 15 فروردین هم واکسن 18 ماهگیتو زدی و در روز دوم حسابی پا درد داشتی و سخت راه میرفتی و یک مقدار هم تب کردی اما خدا رو شکر تا 6 سالگیت دیگه واکسنی در کار نیست
4 تير 1393

17 ماهگی سروش

اصلا باورم نمیشه که این همه ماه گذشته و من سری به وبلاگت نزدم اینقدر این روزها داره تند تند میگذره که اصلا به هیچ کاری نمیرسم یا شاید ذوق و شوق من کم شده اسفند ماه که مثل برق گذشت و درگیره کار های عید بودیم فینگیل منم که خیلی تغییر خاصی نداشت و فقط روزهامونو شب میکردیم
4 تير 1393

خبر دندونی

  در تاریخ 92/11/16 متوجه دو تا مروارید شدم در فک پایینیت که سر این دو تا دندون خیلی اذیت بودی و همش لثه هات میخارید که حتی حاضر بودی برای آرام شدن لثه هات  بشینی تا با این مسواک انگشتیت لثه هات را ماساژ بدم ...
15 اسفند 1392

اندر احوالات این روزها

بدجوری عاشق د د شدی در این حد که همش میری کاپشنت با کلاهت را میاری تا ببرمت بیرون یا میری سر جا  کفشی و کفشات و بر میداری دیگه از نی خوشت نمیاد و وقتی آب میریزم توی لیوانت خودت قشنگ میخوری قاشق گرفتنت برای غذا خیلی خوب شده و تقریبا بدون اینکه چیزی از قاشقت بریزه میکنی توی دهنت به گوشی خیلی علاقه پیدا کردی و همش دوست داری بشینی فیلماتو ببینی که من هم همش یه جوری از دستت قایم میکنم برای همینم عکس و فیلم گرفت ازت خیلی سخت شده چیدن مکعب هت هم به 9 عدد رسیده از سبزیجات از کلم بروکلی خیلی خوشت میاد  
15 اسفند 1392

نوع حرف زدن های سروش

هنوز که هنوزه حرف درست و حسابی ازت نشنیدیم اما یه سری از کلمه ها رو شبیهشو میگی مثلا هر موقع چیزی بهت میدم یه چیزی شبیه مرسی میگی کلمه دد را واضح میگی یه بار وقت ناهار بود گفتم بیا بریم به به بخوریم خیلی واضح گفتی به به بابا  و ماما رو هم هر موقع عشقت برسه میگی  که من بعضی وقتها فکر میکنم معنی بگو رو هنوز نفهمیدی برای خداحافظ هم میگی فظ و بای بای میکنی یه اسباب بازی داری که وقتی دلشو فشار میدی میگه i love you   دیدم تو هم تکرار کردی و گفتی  خیلی برام جالب بود وقتی هم میگم گربه چی میگه میگی با یه صدای ظریف میگی میو جدیدا سعی میکنی خواسته هات رو بگی و تعریف میکنی قربون این زبان مخصوص خودت برم من  ...
15 اسفند 1392

خبر دندونی

خبر دندونی دارم برات 11 دندانت در تاریخ 92/12/11 رویت شد که اینم دندانه آسیابت هست و حتما نق زدن های این چند وقتت تبه همین دلیل است
15 اسفند 1392

اولین اتفاق بد زندگیت

در تاریخ 92/11/19 بلاخره شیطنتت کار دستت داد برای اینکه سر یکی از کابینت ها نری سبد لباس کثیفها مو گذاشته بودم جلوی در کابینت که اونجا جایگاه شما شده بودو ازش بالا میرفتیو لبه اپن وایمیسادیو به همه خانه تسلط داشتی اما اونروز یه لحظه تعادلت را از دست دادی و من به خاطر اینکه از پشت سر نیفتی سریع پشتت را گرفتم و گذاشتمت پایین اما تو این فاصله اصلا نفهمیدم که چه اتفاقی افتاد مثل اینکه چشمت خورد به لبه ماشین لباسشویی و وقتی گذاشتمت پایین یهو گریه بدی کردی و دیدم پشت پلکت داره همینطور باد میکنه و دیدم یه عالمه مژه رو صورتت هست و دیدم پشت پلکت باز شده و خون اومد ترسیدم و سریع به بابات زنگ زدمو اومد رفتیم بیمارستان که خدا رو شکر نیاز به بخیه نشد اما...
25 بهمن 1392

16 ماهگی سروش

ماه دی که مثل برق و باد گذشت و تو این ماه خدا رو شکر اتفاق خاصی نیفتاد و و فقط دو باری رفتیم شمال که یکبارش چون سفر یکروزه بود خیلی بهت سخت گذشت  
25 بهمن 1392